انسان در هر دم و لحظه ای در حال انتخاب است؛ زیرا صیرورت و شدن های دایمی انسان که با افکار و رفتار رخ می دهد، هماره در چهار راه انتخاب قرار می گیرد که ریشه در دو راه اصلی ایمان و کفر یا شکر و کفران دارد. این حرکت جوهری نفس و شدن ها تا جایی است که یکی از راه های اصلی به شکل ملکه، بلکه مقوم ذات در آید به طوری که دیگر قابل تغییر نباشد.
پس هر انسانی در چهار راهی قرار می گیرد که از نظر فکری و رفتاری می بایست انتخاب درست داشته باشد و تغییراتی را در نفس ایجاد کند که می تواند مثبت یا منفی باشد؛ یعنی میان «شیطنت، بهیمیت، سَبُعیت و مَلَکیت» انتخاب کند که کدام از آنها را در خود ملکه یا مقوم ذات کند؟ پس اگر مطیع شیطان باشد به فریب و مکر و شکاکیت دچار می شود و این گونه تغییرات منفی شیطانی در نفس او ایجاد می شود که ابلیس سوگند خورده مردم را بدان سو بکشاند(نساء، آیه 119)؛ اگر شخص مطیع قوه جاذبه و بهیمیت باشد، مانند چارپایان می چرد؛ و اگر مطیع قوه دافعه باشد، مانند درندگان می درد و این گونه تغییرات منفی در نفس او ایجاد می شود؛ ولی اگر شخص تنها از قوه عاقله الهی و فطرت سلیم خویش اطاعت کند، فرشته وش می شود و تغییرات مثبت در نفس خویش ایجاد می کند.
البته از نظر قرآن، انتخاب درست آن است که انسان قوه عاقله را به کار گیرد و به جاده ایمان و شکر گام بردارد تا جایی که از یک سو «وهم و خیال» خویش را از سلطه شیطنت ابلیسی بیرون کشد و در خدمت قوه عاقله در آورد، و از یک سوی دیگر، قوای جاذبه و دافعه را نیز در خدمت قوه عاقله قرار دهد؛ تا در اندیشه و انگیزه یا علم و عمل وی انتخابی درست داشته باشد و این گونه شخص متاله و خدایی شود.